میم مثل مادر

برگ زرد  وجودم در جویبار زندگیم روان بود....

 

تنها و سر گردان و خسته!!!

        

احساس با آن قامت بلند و طراوت همیشگیش جلوی

 

برگ را گرفت...نگاهی دقیق به سر تا پای او انداخت!!!!

 

نگاهش گیرا و پر از حرف بود....

 

حرفهای قشنگ و عاشقانه ....برگ زرد وجودم زیر

 

سنگینی نگاه احساس گونه هایش رنگی شد...دلش تپید...

 

وجود زردش قرمز شد!!!

 

احساس ... با تمام احساسش کار خود را کرده بود...

 

بدون حرف فقط از راه نگاه....برگ وجودم که حالا رنگ به رنگ

 

شده بود دل به احساس داد...آن دو مسیر زندگیم را تغییر دادند

 

وحالا برگ وجودم سبز است در کنار احساس...

 

تقدیم به اون که احساس دل جوونش و به تپش انداخت....میم

 

نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۹/۰۳ساعت توسط قاصدک من|


آخرين مطالب
» وداع
» توییتر
» قاصد عشق....
» چشم بد...
» دوباره امشب...
» حال آسمان بد بود...
» پاییز و ماه هایش...
» شهریور...
» امان از این دل تنهای من...
» 15 دهمین...
Design By : Pars Skin