میم مثل مادر
در اوج تمام دل خوشیهای شروع جوانی ام... در اوج تمام روزهای قشنگ و افتابی دخترانه ام... یار به سراغم امد... دلم را لرزاند...صورتم گلگون شد... یار صاحب قلبم شد... در نگاه پدر اشک و غرور در دستانش کتاب خدا... در نگاه مادر اشک و شوق در دستانش کاسه ی اب... و در نگاه من اشک و جدایی دستم در دست یار... و گذشت ۱۳ سال از شروع من و تو ما شدن ها... و گذشت ۱۳ سال از شروع من و تو یکی شدن ها... و شروع شد به لطف خدا ۱۴ بهار زندگیمان...
۱۳ سال پیش در چنین روزی...
نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۸۹/۱۱/۲۰ساعت
توسط قاصدک من|
آخرين مطالب
| Design By : Pars Skin |

